پارت 15

رفتم پیش دکتر مهدویی و برنامه کلاس هام رو گرفتم
و توی کلاس ها هم ثبت نام کردم
همونطور که خود منافی هم کفت کلاس دارم باهاش ولی گفت یک کلاس
من ۳ کلاس دارم باهاش :|
فقط امید وارم توی کلاس ها من با این چلغوز ( امیر ضیایی )
نیوفتاده باشمممم
**********************************
بالاخره این چهار تا الاغ اومدن .
خسته نباشننننن
بابا ساعت ۹
بخدا نگرانم خوابشون ناقص باشه
با دخترا توی محوطه زیر چند تا درخت دور تر از جمع کنگره گذاشتیم
و به این نتیجه رسیدیم که
هر که با ما در افتاد ور افتاد باید بشه
مسخره بابا تونه
من ضرب المثلام یکم خاصن
اینجور شد که تصمیم گرفتیم حال این پسره رو جانانه بگیریم
و کلاس های امروزم محول کردیم به حنانه
خرخون ترین و مظلوم ترین عضو اکیپ
حالا اشنا میشید با فان ترین اکیپ دانشگاه
********************************
شروع خنده دار ترین قسمت های رمان رو اعلام میکنم
پارت بعدی هم امروز میدم 😉