دردسر های یک پزشک

برای خنده روی لب های شما 🫠💋

پارت 27

پوف بلندی کشیدم و سعی کردم خودمو کنترل کنم 

هرچند که با دیدن امین و امیر با اون پوزخند نه تنها تپش قلبم خوابید و اون حس مرموز پوچ شد پرید 

بلکه حس تنفر و عصبانیت هم توی رگام شروع کردم به معلق زدن و زبون درازی کردن به سلول های بدنم 

که چجوری میشه کسی به مهنا ، مهنا محمودیه توهین کرده باشه وبعدش با این ابهت جلوش جولون بده 

با نگاه تحقیر امیزی که به منو دخترا انداختن و رفتن 

متوجه سدم نه تنها من بلکه اونا هم اتیشی شدن 

با یک نگاه به دخترا ، انگار که ارتباط مغزی برقرار کرده باشیم 

تصمیم گرفتیم حال گیری کنیم اساسی

کلاس اول رو با منافی جون داشتیم 

البته همون امیر حسین جذاب خودمون 😁

چون جلسه اول خیلی خا غایب بودن ازمون خواست که دونه دونه خودمون رو کامل معرفی کنیم . 

معرفی از ردیف اول شروع شد 

تا رسید به اون پنج تا پسر یعنی امیر و امین و ۳ تا مجهول جیگر 

 

امیر هم مثل بقیه بلند شد : سلام ، من امیر ضیایی هستم ، پسر بزرگ خاندان اشرافی ضیایی .

امین : سلام استاد ، من امین ضیایی هستم ، برادر کوچیک امیر و از خاندان با ابهت ضیایی 

مجهول اول : سلام ، من حسام ضیایی هستم ، پسر عمو امیر و امین ، و خب از خاندان اشرافی . 

مجهول دوم : سلام به همگی ،من علیرضا محمودیه هستم ، دوست و رفیق بچه ها و از خاندان بزرگ محمودیه . 

چشمام از این بزرگ تر نمیشد :/

این کی بوددددددد

بی توجه به جو کلاس بلند شدم و حرف تو دهن مجهول سوم ماسید 

من : ببخشید جناب محمودیه ، میشه نسبت دقیق شما رو با بنده بدونم ؟؟؟!!!

علیرضا : بله ؟؟ متوجه نمیشم خانم من شما رو نمیشناسم 

من : بله دقیقا منظور منم همین بود که چرا من شما و شما منم نمیشناسید ؟؟ 

یک پسری از ته کلاس : اروم باش داداش ، نفس عمیق بکش ، داره پیشنهاد میده بهت ، لابد دیده از خاندان اشرافی هستی اب دهنش روون شده 

فقط خواهرم یکم حیا میکردی ، اخه وسط کلاس جا این کاراس ؟ 

 

من : میشه تو خفه شی جناب ، پیشنهاد ؟ کدوم پیشنهاد ؟ 

من میگم اگه شما از خاندان اشرافی هستید ، اونم محمودیه ، چرا من شما رم نمیشناسم !!! 

دقیق خودتون رو معرفی کنید لطفا! 

علیرضا : اون که بله ، اول شما معرفی کنید منم دقیق معرفی میکنم 

من : خیله خب ، من مهنا محمودیه هستم ، از خاندان اشرافی محمودیه …