پارت 27

پوف بلندی کشیدم و سعی کردم خودمو کنترل کنم
هرچند که با دیدن امین و امیر با اون پوزخند نه تنها تپش قلبم خوابید و اون حس مرموز پوچ شد پرید
بلکه حس تنفر و عصبانیت هم توی رگام شروع کردم به معلق زدن و زبون درازی کردن به سلول های بدنم
که چجوری میشه کسی به مهنا ، مهنا محمودیه توهین کرده باشه وبعدش با این ابهت جلوش جولون بده
با نگاه تحقیر امیزی که به منو دخترا انداختن و رفتن
متوجه سدم نه تنها من بلکه اونا هم اتیشی شدن
با یک نگاه به دخترا ، انگار که ارتباط مغزی برقرار کرده باشیم
تصمیم گرفتیم حال گیری کنیم اساسی
کلاس اول رو با منافی جون داشتیم
البته همون امیر حسین جذاب خودمون 😁
چون جلسه اول خیلی خا غایب بودن ازمون خواست که دونه دونه خودمون رو کامل معرفی کنیم .
معرفی از ردیف اول شروع شد
تا رسید به اون پنج تا پسر یعنی امیر و امین و ۳ تا مجهول جیگر
امیر هم مثل بقیه بلند شد : سلام ، من امیر ضیایی هستم ، پسر بزرگ خاندان اشرافی ضیایی .
امین : سلام استاد ، من امین ضیایی هستم ، برادر کوچیک امیر و از خاندان با ابهت ضیایی
مجهول اول : سلام ، من حسام ضیایی هستم ، پسر عمو امیر و امین ، و خب از خاندان اشرافی .
مجهول دوم : سلام به همگی ،من علیرضا محمودیه هستم ، دوست و رفیق بچه ها و از خاندان بزرگ محمودیه .
چشمام از این بزرگ تر نمیشد :/
این کی بوددددددد
بی توجه به جو کلاس بلند شدم و حرف تو دهن مجهول سوم ماسید
من : ببخشید جناب محمودیه ، میشه نسبت دقیق شما رو با بنده بدونم ؟؟؟!!!
علیرضا : بله ؟؟ متوجه نمیشم خانم من شما رو نمیشناسم
من : بله دقیقا منظور منم همین بود که چرا من شما و شما منم نمیشناسید ؟؟
یک پسری از ته کلاس : اروم باش داداش ، نفس عمیق بکش ، داره پیشنهاد میده بهت ، لابد دیده از خاندان اشرافی هستی اب دهنش روون شده
فقط خواهرم یکم حیا میکردی ، اخه وسط کلاس جا این کاراس ؟
من : میشه تو خفه شی جناب ، پیشنهاد ؟ کدوم پیشنهاد ؟
من میگم اگه شما از خاندان اشرافی هستید ، اونم محمودیه ، چرا من شما رم نمیشناسم !!!
دقیق خودتون رو معرفی کنید لطفا!
علیرضا : اون که بله ، اول شما معرفی کنید منم دقیق معرفی میکنم
من : خیله خب ، من مهنا محمودیه هستم ، از خاندان اشرافی محمودیه …