پارت 29

بعد معرفی درس دادن شروع شد
دلم مثل چی واسه اون دو تا پسر عمو پسر عمه بدبختم میسوخت
ما درست پشت اون پنج تا بودیم ، و بعد از اینکه بلند میشدن
سریع با چسب مارک دارم رو صندلی چون چسب میپاشیدیم
و منم که نمیدونستم علیرضا و ارمان کین همین بلا رو سرشون اوردم
اخه علیرضا رو که نمیدونستم
علیرضا هم نگفت که ارمان خر کنار دستیمه
پس منم چسب و دادم به هستی تا بریزه رو صندلی
حالا یه یک ساعتی از ریختن چسب میگذشت
اون چسبم که مارک دار ، دو دقیقه ای خشک میشه ، حالا قطعا جوری جسبیده بود که نگم براتون
کلاس تموم شد
همه داشتن میرفتن و پسرا و ما مشغول جمع کردن بودیم
اخه تا لحظه اخر داشتیم مینوشتیم ، هرچند بعدش الکی معتل کردیم تا از دست ندیم این صحنه رو
همگی یک در میام پا شدن و همزمان با پاشدنشون یه صدای جر واضح کلاسو پر کرد
منو دخترا کله مونو کرده بودیم تو کیف هامون
سر که بلند کردم دیدم واو
وای ننه
شورت های اینا چقدر با کلاسههههه
اخه من چون میگم شورت رو کسی نمیبینه بخاطر همون شورت هام همیشه پاره پوره و رنگ و رو رفتس
اوففففف . رنگ هاشونم متفاوت بود لامصبا
فقط شورت امیر یکم داشت مارو تحریک میکرد غیر طبیعی باشیم
اخه اخه نارنجی بود 🤣🤣
یعنی داشتیم جر میخوردیم و صدا در نمیاوردیم
اون سه تا منگل ضیایی رفتن
ولی چون ارمان و علیرضا به سمت ما چرخیده بودن
گل کاشتن ما رو ندیدن
منو دخترا دیگه خود داری نکردیم و قه قه امون گوش هفت اسمونو کر میکرد
همراه با اینکه میخندیدم بریده بریده میگفتم ببخشید ، جبران میکنم
نفهمیدم خودی هستید
بعد اونا تازه نگاهشون به روی صندلی افتاد و رنگشون پرید
و سریع جفت دست داشتن جفت تای دیگه قرض کردن گذاشتن رو شاهکارمون
بعد چند دقیقه دیگه رنگ پریده نبودن ، بلکه قرمز بودن از خشم
سریع منو دخترا خفه شدیم
من : ارمان ، علیرضا ، خیلی معذرت میخوایم ، ما قبل معرفی وقتی پاشدید زود چسب زدیم رو صندلی
اخه میدونی چیه ؟
اونا به خاندان ما توهین کردن
حتی امیر زد تو گوشم و باعث شد گوشیم بیوفته و پر پر بشه
خودمم تو راه پله ها داشتم میوفتادم که افتادم تو بغل منافی
اخه خیلی بد زد
ما بخاطر همین با اون دو تا لج بودیم ، فکر کردیم شما هم از اونا ید بخاطر همون اینجوری شد
علیرضا : ما با اونا نیستیم ، ما برای دوره تدریس بعد فوق اینجا اومدیم
و اونا هم چون هم گروه بودن باهاشون همراه شدیم
تازه غلط کردم زدن زیر گوشت
ارمان : پوففففف ، اینا رو بعدا میحرفیم
به من بگو مهنا فقط بهم بگو با این شلوار پاره چه کنم ؟؟؟
سلی : من میدونم
من واسه داداشام کادو گرفته بودم
شلوار و پیراهن و اینا ، البته واسه جبران کاری بود که دو قل ها کرده بودن
لباسا که توش شلوارم هست تو ماشینه