دردسر های یک پزشک

برای خنده روی لب های شما 🫠💋

پارت 21

بازم مثل همیشه سر وقت رسیدم 

ماشین رو پارک کردم و پیاده شدم 

اولین روز های دانشکده بود و کلی سال اولی که گم شده بودن و سعی داشتن محوطه رو بشناسن 

و همچنین منم باهاشون گم شده بودم اما مقصدم کاملا مشخص بود « اتاق اساتید » 

همینطور که داشتم اروم اروم و منظم و استوار قدم بر میداشتم و هوای سال تحصیلی رو داخل ریه هام فرو میبردم و 

شاهد شوق و حتی غر غر های دانشجو ها بودم 

پسری سر راهم سبز شد 

اول فکر کردم امین ضیایی باشه اما وقتی دهن باز کرد متوجه شدم اشتباه میکنم 

پسره : سلام ، چطوری ؟

من : سلام ، ممنون . 

پسره : دانشجو ترم یکی هستی و گم شدی ؟؟ 

از سوالش تعجب کردم و چشمام اندازه تخم مرغ شد 

وقتی تعجبم و دید خندید و گفت : از سر در گمی ات متوجه شدم سال اولی هستی 

اخه انگاری گم شده بودی ، من سعیدم ، بیا کمکت کنم راه رو پیدا کنی 

اخمی کم رنگ روی پیشونیم نشست و تا ته ماجرا رو خوندم 

از طرفی هم با یاد اوری اینکه منو دانشجو سال اولی دونسته بود 

حرصی شدم 

درسته که بیبی فیسم ولی نه در این حد که ! 

بخاطر همین ناخواسته کمی حرص قاطی لحنم شد 

من : نه ممنونم جناب ترم بالایی ، عجله دارم ، نیازی هم به کمک ندارم 

خواستم به راهم ادامه بدم که باز مانع ام شد 

سعید : خب باشه باشه خانم خوشگله 

چرا عصبی میشی ، باشه برو ولی قبلش بیا شمارم و بگیر به کارت میاد 

من : خجالت هم خوب چیزیه 

خدافظ رو با چنان خشمی گفتم که خشکش زد 

رفتم طبقه سوم و وارد اتاق اساتید شدم 

و لحظه ای با چهره متعجب اونا خشکم زد اما به خودم اومدم و سلامی دادم 

که جوابم رو دادن و استاد زنی بلند شد و با خنده گفت: فک کنم سال اولی مون راه گم کرده 

پریدم وسط حرفش و گفتم : من سال اولی نیستم خانم 

که چهره پر سوالش مجبورم کرد ادامه بدم : من دکتر متخصص مهنا محمودیه هستم ، از من خواستن که بیام این دانشکده

و تدریس تو ازمایشگاه برای ترم اولی و دومی ها رو به خاطر کم تجربگی یا بهتره بگم بی تجربگی بهم سپردن 

من جزو ۱۰ نفر برتر انترن پزشکی اموزشی ام 

حالا لبخندی ملیح روی لب های زن و بقیه اساتید نشسته بود 

زن : اوه عزیزم معذرت میخوام ، اخه به چهره ات میخورد جوان تر از سوابقی که گفتی باشی به همین علت اشتباه کردم 

من : خواهش میکنم نفرمایید استاد ، میشه منو راهنمایی کنید که چیکار باید انجام بدم ؟؟

زن : بله بله البته ، بیا بشین کنارم تا بهت توضیح بدم 

با یه ممنون زیر لبی کنارش نشستم 

زن که حالا فهمیده بودم اسمش پروین مصطفوی هست همه چیو بهم توضیح داد 

و گفت که میتونم اونو پروین صدا بزنم که منم یه جون چسبوندم تنگش