پارت 22

بعد از اینکه پروین جون و چند تا از اساتید خانم منو راهنمایی کردن
استاد اقایی رو به من پرسید : خانم محمودیه ؟
من : بله دکتر ؟
استاد : شما از خانواده خاصی هستید ؟؟
بخاطر اینکه همه اساتید چهره سوالی داشتن شروع کردم به توضیح دادن .
من : تقریبا بله دکتر
من : بزارید کامل تر بگم ، من از خاندان اشرافی هستم
پدرم صاحب شرکت و کارخانه « ایده پردازان نویین » هست
ولی خب این رتبه های خانوادگی هیچ گونه تاثیری روی من نداشتن که بخاطر اون بتونم تدریس کنم
هر چی بوده از خر خونی خودم بوده
بعد از اینکه اینو گفتم تازه فهمیدم چی گفتم و همه خندیدن و تایید کردن
مدیر گفت که لازم نیست با ضیایی یک جا تدریس کنم و انگار اون رو با موش کذایی اش به ازمایشگاه تشریح فرستادن و من باید وارد ازمایشگاه تدریس بشم و با استفاده از دستگاه و پرژکتور
عکس هایی که از قلب هستن رو توضیح بدم
زود تر از همه از دفتر خارج شدم
توی راه بازم سعید رو دیدم البته این دفعه با دوستاش
سعید : سلام خانم سال اولی کار واجب دار
من : شما کلاس ندارید ؟؟
سعید : چرا داریم ولی زیاد مهم نیس ازمایشگاه تدریس داریم
که اگه شما افتخار بدید اونم میپیچونیم
من : میتونم اسم کاملا تون رو بدونم ؟
سعید : من سعید سهرابی اذر هستم
من : اقای سهرابی اذر ، اسم دبیرتون چیه ؟
سعید با کمی مشورت با دوستاش گفت که : محمودیه
من : اقای سهرابی اذر ، من مهنا محمودیه ام استاد ازمایشگاه تون
بخاطر این توهینی که کردید ، همین جلسه اولی اجازه ورود به کلاس منو ندارید
سعید : خندید و گفت واقعا دختر خیلی شوخی هستی و خوشم اومد
منم با غیض به سمت کلاس رفتم
در زدم و رفتم داخل و روی میز استاد نشستم
هیچ کس متوجه من نشد
یعنی شدنا ولی نه به عنوان دکتر مملکت و استادشون
پسر : ای بابا من نمیدونم این سال اولی ها چه علاقه ای به جای استادا دارن
ولی انصافا اینو راس گفت دارن ولی من خود استادم الاغغغغغ
پسر : هعی دختر
اگه جا نداری بیا جای من بشین ، الان استاد بیاد عصبی میشه
در زده شد و پسره با گفتن استاد اومد بیا بشین کنار من خفه شد
سعید و دوستاش خندون وارد شدن و دیدن من نشستم اونجا
سعید به معنب واقعی خشک شد
و منم با گفتن سریعا بشینید کار داریم اونو از شک بیرون اوردم
و اون با گفتم چشم استاد ، صدای خنده دانشجو ها رو قطع کرد و نشست
من : سلام ، من مهنا محمودیه هستم ، استاد ازمایشگاهتون
سریعا جزوه هاتونو باز کنید که کار داریم .
بعد از یه ساعت و نیم توضیح دادن و صبر واسه نکته برداری دانشجو ها
کلاس رو با گفتن خسته نباشید ترک کردم
و به سمت …