دردسر های یک پزشک

برای خنده روی لب های شما 🫠💋

پارت 33

“بچه ها خیلی دلخورم ، من چند روزی پارت نزاشتم و شما هم گویا متوجه نبود من نشدید که یه پیام خشکم دریافت نکردم که ایا حدیث مردی که من خوشحالی کنم یا نه !!!”
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

«مهنا »

من بعد از اون روز که با اون وضع وحشتناک زدم بیرون 

به دخی ها زنگیدم که وسایلم بی صاحاب نمونه 

اخه وسایل ناموسی داشتم تو کیففففففف. 

بعد ۲ روز مرخصی 

تصمیم گرفتم با شجاعت و به قصد انتقام برم سر کارم 

الانم که دارم به نقشم میفکرم ( منظورت فکر میکنمه ؟ ) 

شوما خفه حدیث جونننننن 

( خری دیگه ، شدی شبیه لات های چاله میدون ) 

ببین گلم خانوم بودن این حرفا واس جمعه 

از الانم به این فضول های بدبختی که دارن سعی میکنن از من ۳ رو سر دربیارن بگو‌ که از این به بعد لفظ قلم حرف زدن باییییییی

غلط املایی گرفتنم ممنوع والا این گفته هام امتحان واس معلمی ادبیات نیس 

 

( منظورت همون دو رو عه )

اصلا بهت میگم گؤسفند میگی نه ! 

( چه ربطی داره ؟ نه تو کامنت بگید شما فهمیدید چه ربطی داره )

بابا کسایی که میان نوشته های تو رو میخونن از تو اسکل ترن 

 

بزار خودم بگم تا مخ پر کاه این حدیث نسوخته و ما رم اتیش نزده 

 

گوسفند  یعنی چی ؟ 

خب خیلی راحته ، الان همه زبان بلدن 

گو که میدونید چیه ؟ یعنی برو 

( خب ! ) 

بعدش ام میمونده سپند که اونم لابد اسم شوورته

( ها ؟؟) 

گوسفند یعنی برو زن سپند شو بزار هم این بدبختا نفس بکشن از دست زر زر ات، هم اینقدر تو کارم فضولی نکنی تا من حال این نسناس و بگیرمممممممممممم

(نسناس دقیقا یعنی چی ؟)

گمرو بابا ، به جملاتمم گیر میده بعد میگه من جراح میشم اونم قلب 

زاررررررت ، بابا تو فوقش میشی زن یه معلم ادبیات 

( گمرو نمیگنااا) 

گمرو یعنی گم شو برووووووووو‌‌‌‌

بزار ببینم چی عر عر میکردم عههه

 

 

 

~_~
بچه ها الان هر چند تا پارت بتونم میدم 

بعدم فردا صبح میدم 

الان میدونم بازدید کمه ، ولی خب من بخاطر مدال های سطح پایین محدودیت دارم 

مهی : کی به تو مدال داده ؟ من به این چرت و پرتاا یه بطری شاش شتر میدم تامام تامام 

حدیث : بای بای ، این تو این پارت دلش میخاد منو قهوه ای کنه ول کنم نیس . 

مهی : ببین من رو عن ، عن نمیکنم 

حدیث : یعنی چی ؟ 

مهی : یعنی تو خود خود گوهی نیاز به قهوه ای کردن نداریییییی

حدیث : تا پارتی بعد به درود !