پارت 33

“بچه ها خیلی دلخورم ، من چند روزی پارت نزاشتم و شما هم گویا متوجه نبود من نشدید که یه پیام خشکم دریافت نکردم که ایا حدیث مردی که من خوشحالی کنم یا نه !!!”
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
«مهنا »
من بعد از اون روز که با اون وضع وحشتناک زدم بیرون
به دخی ها زنگیدم که وسایلم بی صاحاب نمونه
اخه وسایل ناموسی داشتم تو کیففففففف.
بعد ۲ روز مرخصی
تصمیم گرفتم با شجاعت و به قصد انتقام برم سر کارم
الانم که دارم به نقشم میفکرم ( منظورت فکر میکنمه ؟ )
شوما خفه حدیث جونننننن
( خری دیگه ، شدی شبیه لات های چاله میدون )
ببین گلم خانوم بودن این حرفا واس جمعه
از الانم به این فضول های بدبختی که دارن سعی میکنن از من ۳ رو سر دربیارن بگو که از این به بعد لفظ قلم حرف زدن باییییییی
غلط املایی گرفتنم ممنوع والا این گفته هام امتحان واس معلمی ادبیات نیس
( منظورت همون دو رو عه )
اصلا بهت میگم گؤسفند میگی نه !
( چه ربطی داره ؟ نه تو کامنت بگید شما فهمیدید چه ربطی داره )
بابا کسایی که میان نوشته های تو رو میخونن از تو اسکل ترن
بزار خودم بگم تا مخ پر کاه این حدیث نسوخته و ما رم اتیش نزده
گوسفند یعنی چی ؟
خب خیلی راحته ، الان همه زبان بلدن
گو که میدونید چیه ؟ یعنی برو
( خب ! )
بعدش ام میمونده سپند که اونم لابد اسم شوورته
( ها ؟؟)
گوسفند یعنی برو زن سپند شو بزار هم این بدبختا نفس بکشن از دست زر زر ات، هم اینقدر تو کارم فضولی نکنی تا من حال این نسناس و بگیرمممممممممممم
(نسناس دقیقا یعنی چی ؟)
گمرو بابا ، به جملاتمم گیر میده بعد میگه من جراح میشم اونم قلب
زاررررررت ، بابا تو فوقش میشی زن یه معلم ادبیات
( گمرو نمیگنااا)
گمرو یعنی گم شو برووووووووو
بزار ببینم چی عر عر میکردم عههه
~_~
بچه ها الان هر چند تا پارت بتونم میدم
بعدم فردا صبح میدم
الان میدونم بازدید کمه ، ولی خب من بخاطر مدال های سطح پایین محدودیت دارم
مهی : کی به تو مدال داده ؟ من به این چرت و پرتاا یه بطری شاش شتر میدم تامام تامام
حدیث : بای بای ، این تو این پارت دلش میخاد منو قهوه ای کنه ول کنم نیس .
مهی : ببین من رو عن ، عن نمیکنم
حدیث : یعنی چی ؟
مهی : یعنی تو خود خود گوهی نیاز به قهوه ای کردن نداریییییی
حدیث : تا پارتی بعد به درود !