پارت 21

بازم مثل همیشه سر وقت رسیدم
ماشین رو پارک کردم و پیاده شدم
اولین روز های دانشکده بود و کلی سال اولی که گم شده بودن و سعی داشتن محوطه رو بشناسن
و همچنین منم باهاشون گم شده بودم اما مقصدم کاملا مشخص بود « اتاق اساتید »
همینطور که داشتم اروم اروم و منظم و استوار قدم بر میداشتم و هوای سال تحصیلی رو داخل ریه هام فرو میبردم و
شاهد شوق و حتی غر غر های دانشجو ها بودم
پسری سر راهم سبز شد
اول فکر کردم امین ضیایی باشه اما وقتی دهن باز کرد متوجه شدم اشتباه میکنم
پسره : سلام ، چطوری ؟
من : سلام ، ممنون .
پسره : دانشجو ترم یکی هستی و گم شدی ؟؟
از سوالش تعجب کردم و چشمام اندازه تخم مرغ شد
وقتی تعجبم و دید خندید و گفت : از سر در گمی ات متوجه شدم سال اولی هستی
اخه انگاری گم شده بودی ، من سعیدم ، بیا کمکت کنم راه رو پیدا کنی
اخمی کم رنگ روی پیشونیم نشست و تا ته ماجرا رو خوندم
از طرفی هم با یاد اوری اینکه منو دانشجو سال اولی دونسته بود
حرصی شدم
درسته که بیبی فیسم ولی نه در این حد که !
بخاطر همین ناخواسته کمی حرص قاطی لحنم شد
من : نه ممنونم جناب ترم بالایی ، عجله دارم ، نیازی هم به کمک ندارم
خواستم به راهم ادامه بدم که باز مانع ام شد
سعید : خب باشه باشه خانم خوشگله
چرا عصبی میشی ، باشه برو ولی قبلش بیا شمارم و بگیر به کارت میاد
من : خجالت هم خوب چیزیه
خدافظ رو با چنان خشمی گفتم که خشکش زد
رفتم طبقه سوم و وارد اتاق اساتید شدم
و لحظه ای با چهره متعجب اونا خشکم زد اما به خودم اومدم و سلامی دادم
که جوابم رو دادن و استاد زنی بلند شد و با خنده گفت: فک کنم سال اولی مون راه گم کرده
پریدم وسط حرفش و گفتم : من سال اولی نیستم خانم
که چهره پر سوالش مجبورم کرد ادامه بدم : من دکتر متخصص مهنا محمودیه هستم ، از من خواستن که بیام این دانشکده
و تدریس تو ازمایشگاه برای ترم اولی و دومی ها رو به خاطر کم تجربگی یا بهتره بگم بی تجربگی بهم سپردن
من جزو ۱۰ نفر برتر انترن پزشکی اموزشی ام
حالا لبخندی ملیح روی لب های زن و بقیه اساتید نشسته بود
زن : اوه عزیزم معذرت میخوام ، اخه به چهره ات میخورد جوان تر از سوابقی که گفتی باشی به همین علت اشتباه کردم
من : خواهش میکنم نفرمایید استاد ، میشه منو راهنمایی کنید که چیکار باید انجام بدم ؟؟
زن : بله بله البته ، بیا بشین کنارم تا بهت توضیح بدم
با یه ممنون زیر لبی کنارش نشستم
زن که حالا فهمیده بودم اسمش پروین مصطفوی هست همه چیو بهم توضیح داد
و گفت که میتونم اونو پروین صدا بزنم که منم یه جون چسبوندم تنگش