دردسر های یک پزشک

برای خنده روی لب های شما 🫠💋

پارت 25

هوففف

روز بسیار مسخره ام رو با رفتن به خونه و گفتن به اون چهار تا منگل تموم کردم 

و یه خورده وسایل شیطنت برای فردا برداشتم و گذاشتم تو کیفم 

از جمله چسب قویی که عاشقشم 

قیچی ، ارد ، بادکنک ، نخ نامرئی ، طناب ، اسپری رنگ ، سوهان ناخن، میخ ، پنز ، چسب نواری کلفت ، ادامس ، بطری اب زعفرون .

خب فک کنم کافی باشه 

چون این همه وسایل برای کیف من خیلی جا میگیره صبح بعد صبحونه تقسیم کردیم 

و چون کار خطر نامی میخواستیم انجام بدیم و در عین حال نمیخواستیم ماشینای نازنین مون اسیب ببینن نشستیم تو بحث که ببینیم چیکار کنیم . 

هستی : چطوره که با یه ماشین بریم ؟؟ 

سلی : برای خاندان اشرافی مون کسر شان نیس ؟ 

زری : نظر منو که بخواین میگم با یه ماشین بریم یا اگه همه با ماشین خودشون میان کارمون سخت تر میشه چون نباید با ماشینا نزدیک دانشگاه بریم ، و البته باید جایی پارک کنیم که ماشینا دو در نشن .پس بهتره که با یه ماشین بریم 

حنا : اخه کدوممون فدا کاری میکنه ؟ 

من : ببینید پرنسس ها ، به نظر من هر کی با ماشین خودش مستقیم و صاف بره تو پارکینگ دانشگاه 

هستی و زری : چیییییییییییییییییی؟؟؟

سلی : اون وقت ما مغز خر خوردیم یا حوس کردیم ماشینمون خط خطی شه ؟؟؟

حنا : بچه ها قطعا این حرفو از رو تنبلی نگفته ، پس بزارید ببینیم دلیلش چیه ! 

هستی : بله بله این حرف رو از رو تنبلی نزده ، از رو خریت زده 

زری : نوچ این حرف از رو خریت نیس ، نشان اینه که خر مغزشو گاز زده .

من :ببینید دخترا 

همه با هم : میبینیم 

من : یادتون رفته دیروز تو اتاق دبیرا ، امین داشت بهم و خاندانم و پولش توهین میکرد ؟ 

شما که نمیخواین بگن ، پرنسس ها پیاده اومدن یا با تاکسی اومدن !!!!!!

هستی : اومم راس میگه ، من که خودم میام 

سلی و زری : ای جهنم و ضرر 

و اوکی دادن 

حنا : اوکیه پس پاشین بریم 

زری: ولی یه چیز یادمون رف 

همه : چی ؟ 

زری : نخود چی ، شیر عزیزانم شیرررر 

من : اوم فکر خوبیه 

(بزنید بریمممممممم)

(Off we go