پارت 25

هوففف
روز بسیار مسخره ام رو با رفتن به خونه و گفتن به اون چهار تا منگل تموم کردم
و یه خورده وسایل شیطنت برای فردا برداشتم و گذاشتم تو کیفم
از جمله چسب قویی که عاشقشم
قیچی ، ارد ، بادکنک ، نخ نامرئی ، طناب ، اسپری رنگ ، سوهان ناخن، میخ ، پنز ، چسب نواری کلفت ، ادامس ، بطری اب زعفرون .
خب فک کنم کافی باشه
چون این همه وسایل برای کیف من خیلی جا میگیره صبح بعد صبحونه تقسیم کردیم
و چون کار خطر نامی میخواستیم انجام بدیم و در عین حال نمیخواستیم ماشینای نازنین مون اسیب ببینن نشستیم تو بحث که ببینیم چیکار کنیم .
هستی : چطوره که با یه ماشین بریم ؟؟
سلی : برای خاندان اشرافی مون کسر شان نیس ؟
زری : نظر منو که بخواین میگم با یه ماشین بریم یا اگه همه با ماشین خودشون میان کارمون سخت تر میشه چون نباید با ماشینا نزدیک دانشگاه بریم ، و البته باید جایی پارک کنیم که ماشینا دو در نشن .پس بهتره که با یه ماشین بریم
حنا : اخه کدوممون فدا کاری میکنه ؟
من : ببینید پرنسس ها ، به نظر من هر کی با ماشین خودش مستقیم و صاف بره تو پارکینگ دانشگاه
هستی و زری : چیییییییییییییییییی؟؟؟
سلی : اون وقت ما مغز خر خوردیم یا حوس کردیم ماشینمون خط خطی شه ؟؟؟
حنا : بچه ها قطعا این حرفو از رو تنبلی نگفته ، پس بزارید ببینیم دلیلش چیه !
هستی : بله بله این حرف رو از رو تنبلی نزده ، از رو خریت زده
زری : نوچ این حرف از رو خریت نیس ، نشان اینه که خر مغزشو گاز زده .
من :ببینید دخترا
همه با هم : میبینیم
من : یادتون رفته دیروز تو اتاق دبیرا ، امین داشت بهم و خاندانم و پولش توهین میکرد ؟
شما که نمیخواین بگن ، پرنسس ها پیاده اومدن یا با تاکسی اومدن !!!!!!
هستی : اومم راس میگه ، من که خودم میام
سلی و زری : ای جهنم و ضرر
و اوکی دادن
حنا : اوکیه پس پاشین بریم
زری: ولی یه چیز یادمون رف
همه : چی ؟
زری : نخود چی ، شیر عزیزانم شیرررر
من : اوم فکر خوبیه
(بزنید بریمممممممم)
(Off we go